Web Analytics Made Easy - Statcounter

«کی گفته تربیت بچه‌ها سخته؟! تربیت بچه خیلی هم راحته تنها سختی‌اش تربیت خودمان است. اگر قرار است در جایگاه یک مربی، معلم و از همه مهم‌تر مادر باشیم، اول باید خودمان تربیت شده باشیم» این را ما نمی‌گوییم دکتر «مینو اسد زندی» صاحب نظریه «قلب سلیم» و مدرس دانشگاه و پژوهشگر گفته است. در این نظریه آمده اگر خدایی نکرده فرزند یک خانواده مشکل اخلاقی داشته باشد، مقصر اصلی آن خانواده است چراکه بچه آینه پدر و مادر است و باید دید والدینش چه مشکلی دارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اسدزندی ۲۲ سال است که در حوزه سلامت معنوی کار تحقیقی انجام داده است. در ۴ سال اخیر طرح نامه تحقیقات ۲۲ ساله‌اش در دبیرخانه هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی و نقد و مناظره علمی، تاییدیه شورای عالی انقلاب فرهنگی را دریافت کرده است. تنها فرد در ایران است که در حوزه علوم سلامت تاکنون توانسته نظریه‌ای ارائه بدهد. با دکتر مینو اسدزندی به گفتگو نشستیم تا از او درباره شیوه مادرانه تربیت معنوی بپرسیم.

می‌خواستم بدانم که چرا رنج می‌کشیم؟

می‌پرسم چه شد که با وجود اینکه در رشته بیهوشی تحصیل کردید، اما به سراغ سلامت معنوی رفتید، می‌گوید: «می‌خواستم برای کاهش آلام روحی افراد علاوه بر تسکین آلام جسمی کاری کنم. چون در رشته بیهوشی روش‌های تسکین درد را به خوبی یاد گرفته بودم، اما در روش تسکین درد، رنج‌ها کاهش پیدا نمی‌کند. از همان ابتدا که وارد حوزه علوم سلامت شدم، هم و غمم این بود که خدمتی به مردم کشورم کنم. از نوجوانی وصیت‌نامه لویی پاستور را خوانده بودم و مدام به این فکر می‌کردم که چطور زندگی کنم تا در آخر عمرم بگویم، من تمام آنچه در توان داشتم برای خدمت به بشریت گذاشتم.»

اسد زندی بعد از اینکه در رشته بیهوشی تحصیل کرد، متوجه شد که خدمات او به بیماران درد جسمانی را کاهش می‌دهد، اما او می‌خواست علاوه بر درد مفهوم رنج را هم تسکین دهد. به همین دلیل در مقطع دکتری کتاب‌های زیادی خواند و تحقیقات زیادی کرد تا متوجه شد که در هیچ کدام از کتب درسی نامی از علوم سلامت نیست که به وسیله آن بتوانیم رنج را کاهش دهیم. 

«سوال مهمی در ذهنم بود، اینکه خداوند که انقدر مهربان است، چرا اجازه می‌دهد که ما رنج ببریم. یا اصلا ادراک ما از رنج‌ها چطوری است، این مرا کنجکاو کرد که اصلا موضوع روح چیست که در دین آمده است، اما در علم نیست. درحالی که در روح یک بُعدی وجودی است که می‌شود برایش یک گذاره علمی تعریف کرد». 

به گفته اسد زندی، سلامت معنوی، روانشناسی نیست، روانشناسی مطالعه رفتار و فرایند‌های فکری و فیزیولوژیک است، اما در سلامت معنوی به موضوع معنا توجه می‌شود. یعنی چیزی که از بُعد جسمی و مادی جدا است و ماوراءالطبیعه است. در علوم این موضوع وجود ندارد. او مدام با خودش می‌گفت: «این روح چی هست، چرا چیزی از آن در کتاب‌هایمان نیست»، اسد زندی به سراغ اساتید حوزه رفت، اما آن‌ها می‌گفتند که روح خط قرمز است و نباید در مورد آن بخوانید و تحقیق کنید و وارد این حوزه شوید. اما برای او خیلی عجیب بود که چطور ممکن است در قرآن و دین‌مان یک چیز مهم وجودی داشته باشد و علمای حوزه آن را نهی کنند.

همه نظریه مرا مسخره کردند، اما..

 علما ذیل سوره اسراء به اسدزندی تاکید می‌کردند که خداوند گفته است، روح از عالم امر و غیب است و علم‌تان از روح کم است. تا اینکه او توانست تفسیر روایی این آیه را از امام باقر (ع) ببیند که گفته است، خدا علم روح را به افراد قلیلی داده است. اسد زندی به سراغ شواهد دینی رفت و دیگر حتی به حرف اساتید حوزه هم توجه نمی‌کرد، چون مستند دیده بود. تحقیق کرد و کتاب اصالت روح شهید مطهری و قلب سلیم استاد دستغیب و .. را خواند و به معنای واقعی روح رسید.

آن موقع بود که فهمید ادراک رنج به وسیله روح است نه مغز. اسد زندی می‌گفت: «مریض مرگ مغزی درد را می‌فهمد نمی‌شود، برای اهدای عضو او را بدون بیهوشی عمل کرد، اما وقتی این مطالب را گفتم همه نسبت به من گارد گرفتند و مسخره‌ام کردند و توهین کردند که تو جادوگر هستی و مقالاتم را چاپ نمی‌کردند و بایکوت شدید علمی شدم. اما من کوتاه نیامدم، وارد موضوع سلامت و مراقبت معنوی شدم و در زمینه سلامت معنوی نظریه دادم.»

همه کم نیاوردن هایم را مدیون پدر و مادرم هستم!

 می‌گویم چه چیزی باعث شد که کم نیاورید، می‌گوید: «به خاطر تربیت مادر و پدرم بود و خیلی از آن‌ها ممنونم. امروز به اعتقادی رسیدم که سال‌ها پیش پدر و مادرم به آن اعتقاد داشتند؛ اینکه ما در دوران کودکی باید طوری با بچه‌ها رفتار کنیم که بچه‌مان چشم و دل سیر بار بیاید، حتی اگر تمکن مالی نداشته باشیم. دوران تربیت کودکی اهمیت زیادی در شکل گیری شخصیت ما در بزرگسالی دارد. من در خانه پدری‌ام چیزی کم نداشتم، الان شاید در زندگی مشترکم به اندازه خانه پدری تمکن مالی نداشته باشم، اما اگر همه دنیا را به من بدهند و در مقابلش از من کاری خلاف ایده‌هایم بخواهند، زیر بار نمی‌روم. چراکه ارزش‌هایم معلوم است و این را مدیون پدرو مادرم هستم. این روشی بود که خانواده‌ام در من ایجاد کردند.»

زندگی مشترک یعنی خودمان را برای معشوق زیر پا بگذاریم

‌می‌پرسم از زندگی مشترکتان بگویید، همسرتان چقدر کمکتان کردند، «همسرم دکتری شیمی آنالیز دارد و ۲۰ سال آلمان زندگی کرده و در آنجا درس خوانده و تدریس کرده است. او بعد از بازگشت به ایران با من آشنا شد و ازدواج کردیم، اما من حاضر نشدم، از ایران بروم. با اینکه موقعیت خوبی بود. همسرم هم بابت محبتی که به من داشت، از همه چیز‌هایی که در آلمان داشت، دست کشید. از همسرم این نکته مهم را یاد گرفتم که وقتی زندگی مشترک را آغاز می‌کنیم، خودمان را برای کسی که معشوق ماست، زیر پا می‌گذاریم. همسر من تمام موقعیت اجتماعی را که در خارج از کشور داشت به عشق من زیر پا گذاشت و در ایران ماند. بسیار هم سختی کشیده است، ولی هیچ وقت گلایه نکرده است؛ و حتی یکبار هم به من نگفت که من به خاطر تو برنگشتم.»

پسرم را با رفتارم تربیت کردم

می‌پرسم از دنیای مادرانه‌تان برایمان بگویید، «یک فرزند پسر دارم، هم سن نظریه‌ام. پسرم را با رفتارم تربیت کردم؛ او در طول سال‌های زندگی‌اش به چشم تلاش‌های مرا دید. از کودکی برایش کتاب می‌خواندم، هنگامی که او می‌خوابید در همان اتاق، چراغ مطالعه کوچکی داشتم و گاهی تا ۴ صبح در اتاقش کار و تحقیق می‌کردم. پسرم نصف شب بیدار می‌شد و مرا در آن حال می‌دید. کم کم که بزرگ می‌شد تلاش و دغدغه‌های مرا بیشتر درک می‌کرد، بدون اینکه من به او چیزی بگویم. پسرم به قدری مرا می‌شناخت که در انتخاب رشته دانشگاهی‌اش روانشناسی را انتخاب کرد.

همه می‌گفتند او که رتبه‌اش خوب بود، چرا روانشناسی را انتخاب کرد، می‌توانست پزشکی بخواند. از پسرم پرسیدم، چطور به این رشته علاقمند شدی؟ جوابش مرا شوکه کرد، در آن سال‌ها هنوز نظریه‌ام تایید نشده بود، پسرم گفت: مامان هیچکس در ایران تو را قبول ندارد؛ تو در کارت تنها هستی و من آمدم این رشته را تحصیل کردم تا بعدا دستیار تو شوم و هرجا کمک خواستی من به تو کمک کنم. این بزرگترین هدیه خدا به من بوده است و وجود همسرم و بچه‌ام و خانواده‌ام بزرگترین هدایای عالم هستند و الان پسرم دستیار پژوهشی من است.» 

دلم نمی‌خواهد از کشورم بروم

می‌پرسم چرا با وجود کم لطفی‌ها در ایران ماندید با اینکه موقعیت رفتن فراهم بود چه چیز شما را به این خاک گره زد، گفت: «من مثل پدرم و مادرم، وطن پرستم. آرزویم خدمت به مردمم بود و هست. می‌توانستم بروم به کشوری مثل کانادا که در حوزه سلامت معنوی خیلی پیشرفته است، اما دلم نمی‌خواهد از کشورم بروم، چون می‌گویم اگر در ایران بمانم شاید بیشتر بتوانم به کشورم خدمت کنم. من عضو بنیاد نخبگان هستم و معتقدم اگر قرار باشد همه جامعه نخبگانی ایران از کشور بروند این سرزمین دیگر به چه چیز پایدار بماند؟ به جز سرمایه انسانی که بزرگترین سرمایه است چه چیزی می‌تواند از ایران نگهداری کند. پسرم هم دقیقا مثل خودم وطن پرست است و می‌گوید: من می‌خواهم در ایران بمانم و به کشورم کمک کنم.» 

برای پرورش دادن فرزند باید عاشقش باشید

می‌پرسم شما که در تربیت فرزند خبره هستید، چرا فرزند بیشتری نیاورید، می‌گوید: «چون مشکلات جسمی داشتم و در طول بارداری اولم هم استراحت مطلق بودم و با سختی او را به دنیا آوردم. من آیه‌ای که خداوند در سوره احقاف در مورد حضرت زهرا (س) گفته است را تجربه کردم. بسیار برایم سخت بود و دیگر با توجه همان شرایط جرات اینکه بخواهم بچه‌دار شوم را نداشتم. تصمیم گرفتم برای همان یک دانه ثمره زندگی‌ام سنگ تمام بگذارم. پدرم به من یاد داد تو اگر چیزی را پرورش بدهی حتی اگر یک گل باشد، باید عاشقش باشی. من به آن رسیدم ما در تربیت معنوی باید تکیه گاه‌سازی معنوی کنیم و این نیازمند عاشقانه رفتار کردن است، یعنی مربی، معلم و مادر پزشک و پرستار و.. باید عاشق مریض، دانشجو یا فرزندش باشد تا بتواند کمکی به او کند.»

می‌گویم از بیمارهایتان که با سلامت معنوی رنج‌هایشان را کم کردید، برایمان بگویید، «دختر ۱۲ ساله‌ای مریضم بود که سرطان مغزی داشت و خودش می‌دانست که احتمال مرگش زیاد است، خانواده این بچه هم از شدت فشار و رنجی که می‌کشیدند زیاد پیش او نمی‌ماندند. این بچه ۱۲ساله از من می‌پرسید: «من بمیرم، چه می‌شوم و کجا می‌روم و آن دنیا چطور است» لازم بود که تسکینش بدهم تا رنجش را کاهش دهم. رنجی که الان دنیا به عنوان اضطراب مرگ آن را می‌شناسد.

او را روزی چند بار به محوطه بیمارستان می‌بردم و با تصویر پیش رویش با او حرف می‌زدم تا تصویرسازی کند. به او سبزی محوطه و صدای پرنده‌ها و فواره آب را نشان می‌دادم. اجازه می‌دادم، صدای آرامش را بشنود و سبزی درختان و آبی آسمان را ببیند و بهشت را برایش توصیف می‌کردم و بعد می‌گفتم مرگ برای افرادی که مقربین هستند مثل بوییدن گل همان اندازه آرام و خوشایند است. این بچه دیگر نگرانی از مرگ نداشت. او فوت کرد. پزشک معالج او سال‌ها بعد از آن که خودم مریض شدم، مرا شناخت و به من گفت: از تو ممنونم، تو همانی که دختربچه بیمار مرا از اضطراب مرگ نجات دادی.»

صدای رفتار از گفتار بلندتر است

می‌گویم کمی از تربیت مادرانه برایمان بگویید، چطور می‌توانیم سلامت معنوی را در شیوه تربیت مادرانه استفاده کنیم، «باید چهار گام را در تربیت معنوی برداریم. اولین گام این است که اگر در جایگاه یک مربی، مادر و معلم برای تربیت قرار گرفتیم، اول باید خودمان مودب شده باشیم، همه خانواده‌ها مخصوصا مادر‌ها در موضوع خود مراقبتی معنوی باید خیلی با خودشان کار کنند که اگر هر نوع پریشانی معنوی در وجود منِ مادر باشد این را به بچه‌ام منتقل می‌کنم.

چه بخواهیم چه نخواهیم اگر من یک مادر مضطربی باشم، بچه‌ام مضطرب است. اگر من از مرگ بترسم یا کینه توز و یا حسود و.. باشم همه این‌ها را به بچه‌هایم منتقل می‌کنم. بسته به اینکه بچه کدام را پدر یا مادر دوست دارد از او یاد می‌گیرد، موضوع تربیت موضوع الگو محور است یعنی ما افرادی را که دوست داریم انتخاب می‌کنیم و عین آن‌ها رفتار می‌کنیم در نتیجه اگر من می‌خواهم بچه‌ام را خوب تربیت کنم، باید رفتارم را درست کنم، چون صدای رفتار از صدای گفتار بلندتر است.

در گام دوم، در دوارن کودکی قبل از مدرسه ما باید از طریق ارتباط با طبیعت بتوانیم مهرورزی به عالم طبیعت را به بچه یاد دهیم، مثل شیوه پدر من و از طریق مهرورزی او را به عالم معنا مرتبط کنیم که مثلا این پرنده‌ای که مریض است خدا کمکش می‌کند یا گربه‌ای که پایش آسیب دیده را ما کمک می‌کنیم، اما خدا شفایش می‌دهد. کم کم بچه را از مهروزی به عالم طبیعت به اینکه یک عالم دیگری وجود دارد، می‌رسانیم. 

در گام سوم، در دوران دبستان که بچه در محیط اجتماع و دوستانش می‌رود، ارتباط اجتماعی و ارتباط با مردم را تقویت و اصلاح کنیم. تا بچه یاد بگیرد چطور می‌توان نیکوکار بود، چطور می‌توان محبت کرد و به دیگران کمک کرد.

در گام چهارم، در دوره نوجوانی که هویت شکل می‌گیرد و بچه‌های نوجوان معمولا آرزو دارند مورد خوشنودی و رضایت والدین قرار بگیرند، والدین از طریق محبت بی‌قید و شرط به او یاد دهند. پدر و مادر نباید ابراز و محبت را مشروط کنند، ولی از طریق پذیرفتن این بچه با همه کمبود‌هایی که ممکن است در رفتارش و هیجاناتش و افکار داشته باشد، بپذیریم. بعد بچه نوجوان کم کم این خودآگاهی معنوی را به دست می‌آورد. به او کمک کنیم که بفهمد؛ من چی هستم، کی هستم، چه چیزی می‌خواهم. هرچقدر ارتباطمان در دوره نوجوانی با بچه‌هایمان قوی‌تر باشد، اثر هم سن و سالانش ضعیف‌تر است. چون ممکن است هم سن و سال‌ها اثر مخربی روی آن‌ها بگذارند. در دوره جوانی این فرد به قدرت انتخاب درست رسیده است و حالا باید سعی کنیم به آن فرد و انتخاب‌های او احترام بگذاریم و آزاد اندیشانه با اون برخورد کنیم.»

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: والدین فرزندان تربیت سلامت معنوی پدر و مادر بچه ها چه چیز بچه ام سال ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۵۴۰۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نظریهٔ تکامل سوء تفاهمی بیش نیست

ایسنا/اصفهان یک مدرس معارف در دانشگاه گفت: این تصور که اگر نظریهٔ تکامل را بپذیریم، خلقت خدا را رد کرده‌ایم، سوء تفاهمی بیش نیست. تقابل خلقت و تکامل، تقابلی غلط است.

این جملات، بخشی از محتوای همایشی بود که در روز دوشنبه (۱۰ اردیبهشت) با عنوان «تکامل، معمای رازآلود خلقت»، توسط انجمن علمی زیست‌شناسی با همکاری سایر انجمن‌ها در دانشگاه اصفهان برگزار شد.  

ابوالحسن فیاض، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، به‌عنوان اولین سخنران این نشست بیان کرد: علم تاریخ، از زمانی که مکتوباتی وجود داشته است، شروع می‌شود و هر چیزی که به پیش از تاریخ مکتوب برگردد، مربوط باستان‌شناسی و دیرینه‌شناسی است. در وهله اول باید توجه کرد که مسئله صحیح یا غلط بودن نظریه داروین برای تاریخ‌دانان مطرح نیست. چیزی که در تاریخ به آن پرداخته شده، این است که تئوری تکامل در تاریخ ایران چگونه ورود پیدا کرده، گذشتگان ما چه واکنشی به آن نشان دادند و چرا باید به بحث تکامل در تاریخ تکامل بیندیشیم؟

او با اشاره به مواجهه سکولاران ایرانی با تئوری تکامل، بیان کرد: پیروان این دیدگاه، تقید دینی ندارند. آنان کاملاً تکامل را می‌پذیرد و با منتقدان و مخالفانش سر ستیز داشته و جزم‌اندیشانه، برخورد غیرعلمی با مسئله علمی دارند. این سکولاران که برای برنامه‌های تجدد و مدرنیزاسیون در ایران به خط‌ومشی و مرام‌نامه‌ای نیاز داشتند، نظریه تکامل را مبنا قرار داده و از آن بهره‌برداری اجتماعی و سیاسی می‌کند.

این عضو هیئت علمی دانشگاه با بیان دیدگاه دینی به تئوری تکامل، تصریح کرد: بخشی از آنان مباحث جدلی داشته و غیرتمندانه وارد شدند و به رد تئوری تکامل می‌پردازند. سیدجمال‌الدین اسدآبادی یکی از شاخص‌ترین چهره‌ها در میان آنان است. بخش دیگری از اهالی علوم دینی به صورت علمی و حتی پذیرش‌گرانه با این نظریه برخورد کردند. یکی از این عالمان، محمدرضا نجفی است که در تخت‌فولاد اصفهان مدفون است.

فیاض که معتقد است برای سکولارها، صادق و کاذب بودن تئوری تکامل اهمیتی ندارد، اظهار کرد: پروژه تجدد، از تئوری تکامل به عنوان یک پشتوانه شبهه علمی قاطعانه با اهداف سیاسی و اجتماعی استفاده می‌کند و با کسانی که اعتقادات راسخ دینی داشتند، در تنش بودند. آنان تلاش می‌کردند با مخالفت با نظم قدیم، نظم جدیدی را به وجود آوردند. آنان رویکرد سیاسی دارند و رویکرد علمی در اندیشه آنان دیده نمی‌شود.

او با طرح این پرسش که «چرا متفکران سکولار جوامع سکولار بیش از تکیه به تئوری نسبیت انیشتن و قانون جاذبه نیوتون به اندیشه داروین اقبال نشان داده‌اند؟» پاسخ داد: زیرا تئوری تکامل، ظرفیت بیشتری برای مانورهای سیاسی، مقابله با نظم قدیم و اجرای سیاست‌های متجددانه داشته است.

او با بیان اینکه مواجهه‌های دینی با نظریه تکامل هم در میان اهل سنت و شیعیان وجود داشته است، افزود: این گروه مجادله را بر مواجهه علمی ترجیح داده‌اند. در نسخه شیعی این دیدگاه‌ها بین تکامل جانوری و انسانی تمایز جدی قائل می‌شوند و تکامل جانوری را می‌پذیرند ولی در مورد تکامل انسانی احتیاط جدی دارند و معتقدند که این مسئله طبق آیات قرآن قابل اثبات نیست.

این پژوهشگر تاریخ، با معرفی پیشگامان رویکرد دینی به نظریهٔ تکامل و آثارشان، تصریح کرد: میرازتقی‌خان انصاری کاشانی کتاب «جانورنامه» را نوشته است. رساله سید جمال‌الدین اسدآبادی با عنوان «رساله رد نچریه» در همین موضوع نوشته شده است. محمد حسین شهرستانی، در کتاب «آیات بینات» نظریات داروین را نقد و رد می‌کند و محمدرضا نجفی اصفهانی که مقیم نجف بوده، کتاب «نقد فلسفه دارون» (همان داروین) را نوشته است. امام خمینی از شاگردان محمدرضا نجفی بوده و به استادش پیشنهاد داده که این کتاب را در حوزه علمیه تدریس ‌کند. کتاب این عالم دینی نشان می‌دهد که او درک جامعی از تئوری داروین داشته است. نگاه به تاریخ اندیشمندان ایرانی در طول تاریخ نشان می‌دهد در قرون قبل و پیش از داروین کسانی بودند که به نظریهٔ تکامل تدریجی اشاره کردند. در باورهای ایرانیان قدیم، انسان تکامل‌یافتۀ نسل حیوانات است. کیومرث اولین انسان و متمایز کنندهٔ بین حیوان و انسان است. قبل از او همه حیوان هستند و بعد از او انسان‌ها زاده شدند. پیش از او نسناس‌ها وجود داشتند که حیواناتی مشابه انسان بودند.

 تکامل و به روزرسانی در نظریه تکامل

در بخش دیگری از این نشست، مجید مرادمند، عضو هیئت علمی گروه زیست‌شناسی دانشگاه اصفهان، گفت: ارائه نظریه تکامل با محوریت انسان، چالش‌برانگیز است. در علوم تجربی دو دیدگاه نسبت به موجودات زنده وجود دارد؛ اولی این است که موجودات زنده همواره وجود داشتند، تغییری در آن‌ها رخ نداده و قالب‌هایی مجزا از یکدیگر هستند. تنها تغییر از بین رفتن برخی موجودات و به وجود آمدن جانوران جدید است.

این دیدگاه، ثبات گرایی نامیده می‌شود و ریشه در اندیشه‌های فیلسوفان یونان باستان دارد و مذهبی هم نیست. دیدگاه دوم این است که موجودات تغییر می‌کنند و دارای نیای مشترک‌اند و جهان ما آغازی داشته است. این دیدگاه از خلال روند تکامل زیستی است.

او با بیان اینکه داروینیسم دیدگاهی است که در کتاب منشاء انواع آغاز می‌شود، افزود: باور به تغییر و تکامل در موجودات در این کتاب وجود دارد. تفاوت داروین با پیشینیانی که به تکامل باور داشتند در این است که او  توضیح و تبیین علمی برای تغییر در موجودات ارائه کرده است. او تغییر را با انتخاب طبیعی، گونه زایی، تغییرات درون جمعیتی و غیره توضیح داد.  

او با اشاره به تطور در مکتب داروین، اضافه کرد: داروینیسم از قرن ۱۹ شروع شد و انتخاب طبیعی و وراثت بعد از احیای علم ژنتیک در قرن بیستم دوباره داروینیسم حیات گرفت. همین دیدگاه نیز امروز قدیمی شده و دیدگاه‌هایی چون ژن محوری کنار رفته و دیدگاه‌های جدید در پی کشفیات جدید ژنتیکی از سال ۲۰۱۰ به وجود آمدند و وارد دوران جدید تکامل تلفیقی شده‌ایم.

این مدرس دانشگاه که معتقد است انسان‌ هم مثل مابقی موجودات زنده که واحد سلولی دارد، در درخت نمادین حیات قرار می‌گیرد، خاطرنشان کرد: انسان، گوناگونی‌های جمعیتی و نژادهای مختلفی دارد. دو دیدگاه به تکامل وجود دارد، تکامل خُرد، معادل شجرنامه است و تغییر در نسل و نسب را تکامل خیرد می‌گویند. هر تغییری در میان یک نسل به وجود می‌آید ولی گونه جدیدی تولید نمی‌شود، تکامل خرد است که قابل مشاهده نیز است. حوزهٔ پر چالش، تکامل کلان است و موجودات جدید در آن ظاهر می‌شوند و انسان نیز چون سایر موجودات در درخت نمادین حیات از این تغییرات مستثنی نبوده است.

مرادمند با بیان اینکه اطلاعات ما از انسان‌ها از طریق انسان‌های امروزی، DNA، موکول‌ها، کروموزوم‌ها و اندامک‌ها جمع آوری شده است، افزود: بر این اساس، انسان‌های امروزی برگرفته از جمعیت مادری و حتی تک مادر در شرق آفریقا هستند که آن را حوا نامیده‌اند.

او با اشاره به اینکه دیدگاه تکاملی معتقد است که انسان و موجودات چند سلولی از یک موجود تک سلولی به وجود آمده‌اند و حاصل گردهمایی سلول‌ها هستند، ادامه داد: این دیدگاه اساساً برای درمان بیماری‌های لاعلاج مثل سرطان شکل گرفته‌ است و توضیحاتی طبق این مکتب برای درمان سرطان وجود دارد.  

این محقق و پژوهشگر علم زیست شناسی، افزود: بخش دیگری از اطلاعات راجع به تکامل انسان‌ها از سنگواره‌ها و استخوان‌های باقی‌مانده از گونه‌های انسانی پیشین، گردآوری شده است. با تکنیک‌های پیشرفته، چهره‌های گونه‌های انسانی پیشین، بازسازی می‌شود و حتی می‌توان DNA انسان‌های گذشته‌ را از انسان‌های امروزی تفکیک و مقایسه کرد.

مرادمند با تأکید بر اینکه از هفت میلیون سال پیش تاکنون آثار سنگواره از موجودات شبیه به انسان‌ کشف شده است، یادآوری کرد: این موجودات نام‌های گوناگونی دارند. گونه اخیر آن‌ها، انسان ساپینس هست و گونه دیگر، نئاندرتال‌ها هستند. امروزه تنها ساپینس‌ها باقی مانده‌اند. هابیلیس‌ها هستند که آتش را به اختیار گرفتند. غارهای شانیدر در کردستان عراق و رشته کوه زاگرس یکی از سایت‌های غنی از گونه‌های نئاندرتال است. در رشته‌کوه زاگرس، گونه‌های انسان‌های نئاندرتال زیادی کشف شده است.

او با اشاره به اینکه مطالعه روی جرم دندان‌های فسیل‌ها نشان می‌دهد که نئاندرتال‌ها از گیاهان پخته هم استفاده می‌کردند درحالی‌که پیش از این تصور می‌شد که این گونه انسانی، صرفاً شکارچی و گوشت‌خوار بوده است، بیان کرد: همچنین تغییر در حجم مغز در آثار سنگواره دیده می‌شود که روند صعودی به سمت انسان امروزی دارد. علاوه بر این، ابزارهای کشف شده در آن دوران هم تأیید می‌کند که استفاده از مغز افزایش یافته است.  

او که معتقد است ۲۰۰ هزار سال پیش در شرق آفریقا انسان‌های ساپینس‌ خالص زندگی می‌کردند، تشریح کرد: آنان وارد خاورمیانه شده و جایگزین نئاندرتال‌ها شدند. یک تا ۴ درصد از ژن‌های نئاندرتال در انسان‌های خاورمیانه وجود دارد. شواهد نشان می‌دهد که این گونه انسانی از ۵۰۰ هزار سال پیش تا ۳۰ هزار سال پیش وجود داشتند و در نهایت منقرض شدند.

این عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، خاطرنشان کرد: نوبل سال ۲۰۲۲ به یک انسان‌شناس زیستی تعلق گرفت که روش‌هایی را توسعه دادند که به واسطه آن توانستند، DNA انسان‌های باستانی را کشف کنند و انسان‌های نئاندرتال را با انسان مقایسه کردند و متوجه شدند استعداد برخی بیماری‌ها مثل دیابت نوع دو از نئاندرتال‌ها به انسان‌های امروزی منتقل شده است.

مرادمند در پایان با اشاره به مطالعه‌ای که بر روی DNA انسان‌های باستانی و انسان‌های امروزی انجام شده و مقالهٔ آن در ۲۰۲۲ چاپ شده، اظهار کرد: این مطالعه نشان می‌دهد که فلات ایران جایی برای تکامل انسان بوده است. انسان‌های ساپینس‌ که از آفریقا خارج شدند ۱۰۰ هزار سال پیش در فلات ایران سکنا گزیدند و ۱۵ هزارسال اینجا زندگی کردند و سپس به سایر نقاط مهاجرت کردند. مردمان سرزمین ایران به لحاظ ژنتیکی به مردمان آناتولی و غرب آسیا شبیه هستند.  

تقابل خلقت و تکامل صحیح نیست

عبدالرسول مشکات، عضو هیئت علمی گروه معارف دانشگاه اصفهان، در خصوص رابطه نهاد دین و نظریه تکامل در غرب، افزود: با ظهور داروین، ضربه‌ای سهمگین به کلیسا و تعالیم آن وارد شد ولی به مرور زمان  این پرسش انکاری مطرح شد که اصلاً نظریه تکامل چه ضرری به دین زده است؟ بسیاری از اندیشمندان دینی، به خداباوران تکاملی معروفند و آن را باور دارند و بین دین و نظریه مذکور هیچ منافاتی نمی‌بیننند.

او با اشاره به نظریات اندیشمندان ایرانی مسلمان، اظهار کرد: در ایران، یکی از دینداران موافق نظریه تکامل دکتر صحابی است. برخی دیگر از آنان همچون آیت‌الله مشکینی معتقدند که قرآن نظر صریحی در مورد تکامل ارائه نداده است. آیت‌الله طباطبائی نیز  با نظریه تکامل مخالفت کردند و معتقدند که ظاهر قرآن به تکامل نمی‌خورد.

این پژوهشگر و محقق ادامه داد: آقای صحابی معتقد است که قرآن نگفته که انسان را مستقیم از خاک افریده شده و شاید طی پروسه طولانی انسان از آب و خاک خلق شده است. ممکن است از یک تک سلولی به یک چند سلولی و سپس به یک پر سلولی آبزی تبدیل شده و انشقاق یافته و در نهایت انسان تشکیل شده باشد. آقای صحابی نظرات خود را در کتاب «تکامل در قرآن» توضیح داده‌اند.

مشکات با اشاره به نظر آیت‌الله طباطبایی در مورد تکامل، ادامه داد: ایشان معتقد بودند که زیست‌شناسان وفاق و اجماع بر سر تکامل انسان ندارند و جایی که دلیل متقن عقلی، روایی و قرآنی نداشته باشیم، ظاهر قرآن حجت است.

او تقابل تکامل و خلقت را غلط دانست و بیان کرد: این تصور که اگر تکامل را بپذیریم، خلقت خدا را رد کرده‌ایم، سوء تفاهمی بیش نیست. تقابل خلقت و تکامل، تقابلی رهزن است. تئوری تکامل سازوکار خلقت را تشریح می‌کند و سر و کاری با خالق ندارد. اینکه موجودات را خدا خلق کرده یا به طور تصادفی خلق شده است، محل دعوا در نظریهٔ تکامل نیست.  

این عضو هیئت علمی گروه معارف دانشگاه اصفهان اضافه کرد: روش اثبات نظریهٔ تکامل، تجربی و زیست‌شناختی است درحالی‌ که روش اثبات خالق، متافیزیکی است. اگر به روش متافیزیکی اثبات شود که آفرینش، طراحی داشته است، این پرسش مطرح می‌شود که خداوند چگونه موجودات را خلق کرده است؟ اینجاست که پیروان نظریه تکامل، یک روش خلقت را مطرح می‌کنند.  

مشکات در پایان گفت: این مسئله در مورد بیگ بنگ هم صدق می‌کند و آیات قرآن قابلیت تأیید آن را دارند. خداوند در قرآن فرموده است که آیا نمی‌بینند که آسمان و زمین فشرده بودند و ما آن را گشودیم؟ این مسئله به این دیدگاه علمی اشاره دارد که تمامی کهکشان، چگالی بی‌نهایتی است که در یک ذره فشرده بودند. در آیه ۱۰۴ سوره انبیا نیز گفته شده که ما طومار آسمان و زمین را جمع می‌کنیم و به حالت اولیه برمی‌گردانیم. قرآن خدا را فاعل این تغییرات دانسته و در نظریه طراحی هوشمندانه نیز این مسئله مورد تأیید است.  

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • نظریهٔ تکامل سوء تفاهمی بیش نیست
  • اعتراف مادر دیانا به قتل فجیع فرزندش
  • اعتراف مادر دیانا به قتل فجیع فرزندش / او را با چاقو کشتم و آتش زدم!
  • حکمرانی ولایی، نظریه جدید در مدل حکمرانی
  • مادر قاتلی که آگهی مفقود شدن فرزندش را منتشر کرد
  • دیر پدری و دیر مادری؛ خطر گسست نسلی!
  • دانشمندان درباره «جهان‌های موازی» چه می‌گویند؟
  • اطمینان خاطر دامداران یزدی از تامین به موقع نهاده دامی
  • خشم پدر، جان همسر و فرزندش را گرفت
  • مرد نقاش، راز آتش زدن همسر و فرزندش را فاش کرد